نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعيت من در ياهو



آمار وب



طراح قالب:



لوگو دوستان



موزيک و ساير امکانات





دعایم کن

kaars162fa.gif

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

 بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم،  وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن

engeltjemetkaars.gif


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:57 | |







نقطه سر خط

نقطه
سر خط زندگی
این خط لعنتی را می خواهی چکار؟

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

وقتی دست تو دست کودکی است
که تنها

کلمات اول خط را زیبا می نویسد
و برای کلمات بعدی دست کوچکش خسته می شود
و

دیگر خودش هم نمی تواند بخواند
برو
بی آنکه حتی بنویسی


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:54 | |







خداحافظی

برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر ….


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:48 | |







پروا ، نه

 پروا ، نه

کسی گفت پروانـه را ای حقیر  /  برو دوستی در خور خویش گیـر

رهــــی رو که بینی طریق رجـــا  /  تو و مهر شمع ، از کجا تا کـجا

کسی را که دانی خصم تو اوست  /  نه از عقل باشد گرفتن به دوست

تو را کس نگوید نکو میکنی  /  که جان در سر کار او می کنی

گدایی که از پادشاه خواست دخت  /  قضا خورده و سودای بیهوده پخت

 کجا در حساب آرد چون تو دوست  /  که روی ملوک سلاطین در اوست

مپندار که در چنین مجلسی  /  مدارا کند با چون تو مفلسی

و گر با همه خلق نرمی کند  /  تو بیچاره ای با تو گرمی کند

نگه کن که پروانه سوزناک  /  چه گفت ، ای عجب گر بسوزم چه باک

مرا چون خلیل آتشی در دل است  /  که پنداری این شعله بر من گل است

نه دل دامن دلستان می کشد  /  که مهرش گریبان جان می کشد

نه خود را بر آتش بخود می زنم  /  که زنجیر شوق است در گردنم

مرا همچنان دور بودم که سوخت  /  نه این دم که آتش به من در فروخت

بسوزم که یار ئپسندیده اوست  /  که در وی سرایت کند سوز دوست

مرا چند گویی که در خورد خویش  /  حریفی به دست آر در خورد خویش ؟

بدان ماند که اندرز شوریده حال  /  که  به کژدم گزیده بگویی منال

کسی را نصیحت مگوی ای شگفت  /  که دانی که در وی نخواهد گرفت

چه نغز آمد این نکته در سند باد  /  که عشق آتش است ای پسر نیست باد

به باد آتش تیز برتر شود  / پلنگ از زدن کینه ورتر شود

ز خود بهتری جوی و فرصت شمار  /  که با چون خودی گم کنی روزگار

پی چون خودی خود پرستان روند /  به کوی خطرناک مستان روند

من اول که این کار سر داشتم  /  دل از سر به یکباره برداشتم

سر انداز در عاشقی صادق است  /  که بد زهره بر خویشتن عاشق است

اجل ناگهان در کمینم کشد  /  همان به که آن نازنینم کشد

چو بی شک نوشت ست بر سر هلاک  /  به دست دلارام خوشتر هلاک

نه روزی به بیچارگی جان دهی

همان به  که در پای جانان دهی ..


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:31 | |







خلوتم را نشكن .

خلوتم را نشكن .

تقدیم به تمام عاشقان

خلوتم را نشكن

شايد اين خلوت من كوچ كند

به شب پروانه

به صداي نفس شهنامه

به طلوع اخرين افسانه

و غروبي كه در ان

نقش ديوانگي يك عاشق

بر سر ديواري پيدا شد.

خلوتم را نشكن

خلوتم بس دور است

ز هواي دل معشوق سهند

خلوتم راه درازي ست ميان من و تو

خلوتم مرواريد است به دست صياد

خلوتم تير وكماني ست به دست سحر

خلوتم راه رسيدن به خداست

خلوتم را نشكن

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:30 | |







برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...

برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...

 

 

آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...

 

دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...

 

كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...

 

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

 

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

 

اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...

 

بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده

 

گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...

 

دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...

 

 

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

 

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

 

برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:20 | |







به سلامتی

به سلامتی درخت!

نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.

 ღ♥

 

به سلامتی دیوار!

نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

 

ღ♥

به سلامتی دریا!

نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

 

ღ♥

به سلامتی سایه!

که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

 

ღ♥

به سلامتی پرچم ایران!

که سه‌رنگه، تخم‌مرغ! که دورنگه، رفیق! که یه‌رنگه.

 

ღ♥

 

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

ღ♥

 

به سلامتی نهنگ!

که گنده‌لات دریاست.

ღ♥

 

به سلامتی زنجیر!

نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.

ღ♥
به سلامتی خیار!

نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.

ღ♥

 

به سلامتی شلغم!

نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.

ღ♥

 

به سلامتی کرم خاکی!

نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش

ღ♥

 

به سلامتی پل عابر پیاده!

که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !

ღ♥

 

به سلامتی برف!

که هم روش سفیده هم توش.

ღ♥

 

به سلامتی رودخونه!

که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.

ღ♥

 

به سلامتی گاو!

که نمی‌گه من، می‌گه ما.

ღ♥

 

به سلامتی دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

ღ♥

 

به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.

ღ♥

 

به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

ღ♥

 

به سلامتی دریا!

که قربونیاشو پس می‌آره.

ღ♥

 

به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!

که یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.

ღ♥

 

 

به سلامتی عقرب!

که به خواری تن نمی‌ده.

 

(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)

ღ♥

 

به سلامتی سرنوشت!

که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

ღ♥

 

به سلامتی سیم خاردار!

که پشت و رو نداره.


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:19 | |







برای تو می نویسم...

برای تو می نویسم...

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
...

برای تويی كه احسا
سم از آن وجود نازنين توست ...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

برای تويی كه قلبت پـا ك است ...

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:16 | |







حسرت دیدار

بگذار در حسرت دیدار بمیرم

در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن

بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ

در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود اب

در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

بگذار چو خورشید گدارنده ی مس فام

در دامن شب با تن تب دار بمیرم

بگذار شوم سایه ی ایوان بلندت

سویت خزم و گوشه ی دیوار بمیرم

میمیرم از این درد که جان دگرم نیست

تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم

تا بوده ام  ای دوست وفادار تو بودم

بگذار بدان گونه وفادار بمیرم.

 

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:35 | |







بی خیال من شو

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:31 | |







حواسمون باشه

حــواسمــون بــاشـه...

دل آدما...!!

شیشـه نیست که روی آن...!!

هــــــا کنیم...!!

بعد با انگـــشت قـــ♥ ـلب بکشیم و...!!

وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم...!!

و کیـــــف کنیم...!!



رو شیشه نـــازک دل آدمـــا...!

اگـــه قلبــــــ♥ ـــی کشیدی...!!

باید مــــــــردونـه پـــــــاش وایســــتی.


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:29 | |







یادم باشد

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:27 | |







آنقدر تاوان اشتباهات تو را دادم که بی شرمانه مرا مقصر تمام اشتباهاتت پنداشتی...

 

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 12:6 | |







بخند

به چه میخندی تـــــــــو؟
به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خویــــــــــــــــش؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــدی؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهایت که مرا سوخت و خاکستر کـــــــــــــــــــــرد ؟
به دل سادهی من میخندی که دگرتا ابد نیز به فکر خود نیســــــــــــــــــت ؟
خنده دار است بخنـــ ــــــــــــد ...

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 12:4 | |







خودم باید دقت میکردم

میدونی چند بار گفتم تو مال من باش؟ بگذریم

دیگه ز دستم در رفته شمار دردا

تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم

بگو با من دیگه چرا دِ آخه نوکرتم

من که هر دقیقه ام وابسته به دقیقه ی تو بود

من که حتی لباس تنم به سلیقه ی تو بود

منی که دست هیچ کسی رو با وجودم نمی گرفتم

تو باعث شدی که توی قلبم بمیره نفرت

رسیده وقت رفتن

هر چند، من از دلت خیلی وقته رفتم

باشه تو بردی و اینا برات افتخارن

هه ، تو ختم عالمیو منم اِندِ خامم

فک نکنی اهل جبران یا انتقامم

خودم باید دقت میکردم تو انتخابم

[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 12:1 | |







خداحافظ

 

خداحافظ ای ماه شبهای تارم

خداحافظ ای درد جانسوز جانم

خداحافظ ای عشق روزای خوبم

خداحافظ ای شور و شوق حضورم


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:57 | |







خداحافظ

 

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ

مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ

مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را

برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

 

 اس ام اس خداحافظی - 2


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 11:51 | |







شعر ... عزیزم

 

 

باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟ آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟ من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ... مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟ روزگار، این روزگار بی خدا تا زنده است ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟ من که شاعر نیستم شکل غزل را میکشم رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟ ای غریبه با شکوه و دلخوشی همسرای خنده های باصفایم میشوی؟ بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 12:24 | |







خیلی دوست دارم...

یکی را دوست دارم

همان کسی که شب و روز به یادش هستم

و لحظات سرد زندگیم را

با گرمای عشق او میگذرانم

کسی را دوست دارم

که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید

و

هیچگاه نمیتوانم دستاش را بفشارم

یکی را دوست دارم

بیشتر از هر کسی

همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد

یکی را دوست دارم

که میدانم او دیگر برایم یکی نیست

او برایم یک دنیاست

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 1:49 | |







خدا

خدا٬تنها٬تنهاییست که:تنها را٬تنها
               
               نمیگذارد...
 

[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 1:24 | |







عزیزم

دلم تنگ و بی یادت/ در این غربت نمی مانم

تو هستی در وجود من/تورا هرگز نمی رانم

بمان با من که بی تو/صدایی خسته در یادم

در این اندوه بی پایان

بمان تنها تو را دارم...


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 1:6 | |







تنهایی و نبودنت

چه تفاوت عمیقیست

 

بین تنهایی قبل از نبودنت و

 

تنهایی پس از نبودنت.....

 

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 18:47 | |







عشق یعنی ....

 

می دانستید معنی عشق چیست؟ در شعر ذیل عشق  اینگونه معنی شده است:

 

عشق یعنی...!


عشق یعنی مستی و دیوانگی


عشق یعنی با جهان بیگانگی


عشق یعنی شب نخفتن تا سحر


عشق یعنی سجده با چشمان تر


عشق یعنی سر به دار آویختن


عشق یعنی اشک حسرت ریختن


عشق یعنی درجهان رسوا شدن


عشق یعنی سست و بی پروا شدن


عشق یعنی سوختن با ساختن


عشق یعنی زندگی را باختن


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 18:19 | |







تو غلط کردي به من گفتي هلو

 


بعد از افطاري ، همين يکشنبه شب

رفته بودم منزل مشتي رجب

در حدود هشت يا نه هفته بود

همسرش از دار دنيا رفته بود

تسليت گفتم که غمخواري کنم

اين مصيبت ديده را ياري کنم

رفت و ظرفي ميوه آورد آن عزيز

با ادب بگذاشت آن را روي ميز

در همين هنگام آمد خا له اش

خاله ي هشتاد يا صد ساله اش

او زبان بر حرف و بر صحبت گشود

من حواسم پيش ظرف ميوه بود

در ميان حرف او گفتم چنين

آفرين ، به به ، هلو يعني همين

ناگهان آن پيرزن از جا پريد

از ته دل جيغ ناجوري کشيد

داد زد الاف بودن تا به کي

هي به فکر داف بودن تا به کي

يک کم آدم باش اين هيزي بس است

داستان گربه و ديزي بس است

مردکِ کم جنبه ي بي چشم و رو

تو غلط کردي به من گفتي هلو


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 18:15 | |







کار دل

 

دوستت دارم میدونی که این کاره دله

گناه من نیست تقصیر دله


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 18:7 | |








[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 19:19 | |







گــاهی نیــاز داری بــه یــه آغــوش بــی مــنت

كــه تــو رو فــقط و فــقط واســه خــودت بـــخواد...

كــه وقتــی تــو اوج تنــــــــهایــی هستــی

بــا چشــــماش بهـــت بــــگه :

هستـــم تــا تــه تهـــــش!

هســــتی !!!!!؟


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 17:24 | |







 

در کــنــج دلــم عــشــق کــســی خــانــه نــدارد

کــس جــای، دریــن خــانــه ی ویــرانــه نــدارد

دل را بــه کــف هــر کــه دهــم بــاز پــس آرد

کــس تــاب نــگــهــداری دیـــوانــه نــدارد

گـفـتـم مــه مـن! از چـه تــو در دام نـیـفـتـی؟

گــفــتـا: چـکــنــم؟ دام شــمــا دانــه نــدارد!

 


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 17:14 | |







حسرت

به لبهای تو می سازم کلامی

سرود آشنایی یا سلامی

ندارم جز حسرت عشق تو بر سر

ولی افسوس

ولی افسوس

که از من جدایی


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 17:5 | |







فدای مهربونیهات


[+] نوشته شده توسط حسرت عشق در 16:55 | |



کپي برداري بدون ذکر منبع غير مجاز مي باشد

طراح قالب : ميهن تم